امیرحسامامیرحسام، تا این لحظه: 12 سال و 17 روز سن داره

تنها برای دل یگانه فرزندم امیر حسام

بدون عنوان

  پسر عزیز من سلام   امروز شیشه ی شربت را گرفته ای دستت و می گویی :  این شبته دائویه فکر نتونی جائویه (این شربته داروئه    فکر نکنی جاروئه )   و همراه گفتنش بالا و پایین میپریدی فکر کنم اولین شعر زندگی ات را گفتی یعنی همین که توانستی با دارو و جارو قافیه بسازی برای من یک دنیاست نازنینم... وقتی می خواهی چیزی را برداری و نمی توانی می گویی مامان اسازه میدی اینو به من بدید(اجازه می دی اینو به من بدی)  میگویم امیرحسام .... و شما پسر نازنینم میگویی ئه پیسئه مققد میشه (یه پسر موفق میشه) به ماشین باری ات می گویی : ماشین گشنگیه من تو هم شممت کا نمی اونه (ماشین قشنگم تو هم شکمت کار نمی کنه ) عب...
29 فروردين 1394

بدون عنوان

دوستان خوب و همراه من سلام   مدتی نبودم و دلتنگ این خلوتخانه بودم و همه ی شما ...چیزهای زیادی برای گفتن دارم اما ترجیح میدم از همین جایی که هستم شروع کنم :سلام ... وبلاگ شخصی ام که از سال 85 توش مینوشتم برای بار دوم ف.ی.ل.ت.ر شد و من هیچ کاری نتونستم واسش بکنم این من رو کمی غمگین کرده بود و دنبال راهی میگشتم که اگه روزی اینجا هم به دلایل غیرقابل قبول همون اتفاق براش افتاد بتونم خاطرات امیرحسام رو نگه دارم اما فکرم به چیزی نرسید پس با امید به خدا همین جا ادامه میدم ...   + نوشته شده در شنبه بیست و ششم مهر ۱۳۹۳ ساعت ۱۴:۱۵ بعد از ظهر توسط مامان |  4 نظر ...
29 فروردين 1394

سی تاهه!

پسر شیرین زبان من سلام   اینها را همین الان بعد از دیدن عکس پسرکی که پایین وبلاگت سمت راست روی ستاره نشسته گفتی : من امی ایسام دبایی ام روی سی تا هه نششتونم (من امیر حسام شهرابی ام روی ستاره نشسته ام)    اینها را هم امیرحسام انتخاب کرده است  حوصله مان سر رفته است و نمی دانیم چه کار کنیم ... چرا این روزها کسی مطلب نمی ذاره انگار همه سروتونین خونشون افتاده   آی پاییز رنگارنگ چه میکنی با بعضی از دوستان ما؟ + نوشته شده در چهارشنبه نهم مهر ۱۳۹۳ ساعت ۱۴:۳۳ بعد از ظهر توسط مامان |  18 نظر ...
29 فروردين 1394

بدون عنوان

پسر مهربانم سلام   امروز داشتم برایت شیر و عسل آماده می کردم و شما پسر مهربانم در حال تماشای من بودی که با خنده و مهربانی زیاد و با صدای بلند گفتی مچکرم مامان من و این ساده ترین و مهربانترین قدردانی بود که می توانست خستگی ام را درآورد و حالم را حسابی جا بیاورد خیلی به جانم چسبید خیلی... الان داری با تلویزیون شعر می خوانی و من غرق لذتم ... بابا برایت یک قیچی خریده است که رویش عکس خرگوش دارد و تو به آن می گویی قیچی خابوش از صبح روی جزوه هایم برایت یک ماهی یک لاکپشت -آقا شیره -آقا فیله -آقا میمونه -آقا گاوه -ساعت ناناشی (ساعت نارنجی) -ساعت سبز - آقا خابوشه -آدمکهایی که دست و پایشان به هم وصل است - یک عدد شیشه شیر - وسایل تزیینی ب...
29 فروردين 1394

دوست داشتنی ترین هایم با تو...

پسر نازنینم سلام   امروز می گویی دسدم کجاست؟ میگویم :دستم؟ -نه دسدم -هستم؟نه دسدم متوجه نمیشوم چه میگویی و این تو را ناراحت کرده است بغض می کنی و دستهایت را می گذاری دو طرف صورتم و توی چشمهایم نگاه میکنی و میگویی مامان دسدم.بعد کفشهایت را توی عکس نشانم می دهی و من میفهمم که منظورت کفشهایت بوده است و می گفته ای کفشم. ساعتی بعد دارم توی بلاگفا جان می چرخم و به دوستانم خبر می دهم که لینکشان کرده ام که ابزار گوشه ی صفحه ام را نشان می دهی و می گویی : مامان این چی شده؟(منظورت این است :مامان این چیه) میگویم عکس یک آچاره پسر قشنگم میگویی : مامان من آچار دسدم و با هیجان می گویم کفشت مامان جان و با خودم خوشحالی میکنم که پسرکم ...
29 فروردين 1394

برای علی جانم...

علی جانم سلام    تولدت مبارک...   بعدا نوشت:با علی جانم کیک خوردیم و 34 سالگی اش را جشن گرفتیم و خوش گذراندیم چه زود می گذرد انگار همین دیروز بود ... + نوشته شده در سه شنبه یکم مهر ۱۳۹۳ ساعت ۱۶:۱ بعد از ظهر توسط مامان |  9 نظر ...
29 فروردين 1394

دندان دردی که زندگی می آفریند...

پسر نازنینم سلام   دوستان خوبم رمز برداشته شد... برای خودم برنامه ریخته ام نه برای کارهای روزانه ام بلکه برای احساسات روزانه ام و این را مدیون دندان دردی هستم که امانم را بریده بود دکتر دندانپزشک بعد از دیدن عکس دندانهایم گفت که دندانهایی را که می گویی از درد امانت را بریده اند کاملا سالمند و به جز همان که پر کرده ام دیگر دندان خراب نداری و اگر دوست داشته باشی و اصرار کنی می توانم دندانهای سالمت را هم پر کنم که ممنون هم می شوم و برای من بد نمی شود   من هم با همان دهان بی حس شده و کجم خداحافظی کردم و امدم بیرون اما چرا همه ی دندانهای من همگی با هم ان هم این همه زیاد باید درد می کرد آن هم بعد از رفتن بابا آیا به خاطر همه ...
29 فروردين 1394