امیرحسامامیرحسام، تا این لحظه: 12 سال و 17 روز سن داره

تنها برای دل یگانه فرزندم امیر حسام

بدون عنوان

1394/1/29 20:47
نویسنده : مامان
59 بازدید
اشتراک گذاری
 
پسر عزیز من سلام

 

امروز شیشه ی شربت را گرفته ای دستت و می گویی : 

این شبته دائویه فکر نتونی جائویه (این شربته داروئه    فکر نکنی جاروئه )  و همراه گفتنش بالا و پایین میپریدی فکر کنم اولین شعر زندگی ات را گفتی یعنی همین که توانستی با دارو و جارو قافیه بسازی برای من یک دنیاست نازنینم...

وقتی می خواهی چیزی را برداری و نمی توانی می گویی مامان اسازه میدی اینو به من بدید(اجازه می دی اینو به من بدی) 

میگویم امیرحسام .... و شما پسر نازنینم میگویی ئه پیسئه مققد میشه (یه پسر موفق میشه)

به ماشین باری ات می گویی : ماشین گشنگیه من تو هم شممت کا نمی اونه (ماشین قشنگم تو هم شکمت کار نمی کنه ) عب ناهه منم کا نمی اونه (عیب نداره مال منم کار نمی کنه)

وقتی می خواهی من را صدا کنی میگویی مامان خوبیه من مامان قشنگیه من (مامان خوب و قشنگ من) و من دلم می خواهد این صدا کردنت حالا حالا ها طول بکشد 

دوستت دارم پسر عزیز من ...

+ نوشته شده در یکشنبه بیست و هفتم مهر ۱۳۹۳ ساعت ۱۷:۳۳ بعد از ظهر توسط مامان |  11 نظر
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)