امیرحسامامیرحسام، تا این لحظه: 12 سال و 17 روز سن داره

تنها برای دل یگانه فرزندم امیر حسام

می خوام خودم بخورم

1394/1/29 16:50
نویسنده : مامان
54 بازدید
اشتراک گذاری
پسر عزیز من سلام

 

این روزها آنقدر سریع بزرگ می شوی که مجال ثبت کردنشان را ندارم می ترسم در حین ثبتشان تو حرکت زیبا و تازه ی دیگری انجام بدهی و من آن را نبینم تنها کاری که می توانم انجام بدهم این است که تمام دقایق این روزها را با تو سپری کنم و خاطرات شیرینت را به عمق جانم بسپارم تا اگر فرصت ثبت در وبلاگت را نداشتم بتوانم آنها را روزی با خودت مرور کنم این روزها چنان در کارهایت جدی و مصمم هستی که گاهی مرا نگران می کنی توی کتاب خوانده ام که از ۹ تا پانزده ماهگی اینجوری می شوی و باید خیلی مراقبت باشم تا در این دوره بتوانی اعتماد به نفست را به دست بیاوری بسیار جدی قاشقت را برعکس در دست می گیری و به بشقاب می کوبی و قاشق سوپی ات را می مالی به چشم و بینی و لپ هایت و دست آخر دسته قاشق را می کنی توی دهانت و به خیال آنکه سوپ خورده ای کلی ذوق می کنی و من که از زور خنده چشمانم اشکی شده است برایت دست میزنم هورا می کشم و می گو یم آفرین امیر حسام و تو هم به افتخار خودت دست می زنی و بعد از ذوقت قاشقت را می مالی به صورتم و به من هم تعارف می کنی  امروز ساندویچ کوکو سبزی داشتیم در حال خوردنش بودم که آمدی  و غذا خواستی تکه ای از کوکو را کندم و در دهانت گذاشتم  همه را ریختی بیرون به ساندویچ اشاره کردی یعنی می خوام خودم بخورم وا ی که چقدر باهوشی امروز مجبور شدم ابتدا تکه ای از کوکوی توی ساندویچ را بکنم بعد دوباره آن را روی ساندویچ سوار کنم و آن را توی دهانت بگذارم تا گاز بزنی و فکر کنی که کوکو را خودت گاز زده ای آخر دندان های نازو کوچکت قدرت گاز زدن به ساندویچ را ندارد امروز آنقدر از دستت خندیده ام که لپ هایم درد می کند و هنوز که یاد جدیتت توی گاز زدن ساندویچ می اقتم باز هم خنده ام می گیرد وای که چقدر دوستت دارم پسر یکی یدونه من

+ نوشته شده در جمعه چهارم اسفند ۱۳۹۱ ساعت ۲:۴۶ قبل از ظهر توسط مامان |  آرشیو نظرات
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)