امیرحسامامیرحسام، تا این لحظه: 12 سال و 17 روز سن داره

تنها برای دل یگانه فرزندم امیر حسام

دندانپزشکی...

1394/1/29 20:38
نویسنده : مامان
108 بازدید
اشتراک گذاری
پسرم سلام

 

مدتی بود تمام دندانهایم با هم درد می کرد و من ترجیح می دادم همین طور درد بکشم تا اینکه بخواهم حتی برای چند دقیقه آن صدای قیژ و قیژ ممتد را تحمل کنم البته بچه تر که بودم پهلوانی بودم برای خودم نه از آمپول و نه از سرم و نه از خون دادن و نه حتی از هیچ صدای قیژ و قیژی نمی ترسیدم و حتی اصرار داشتم که تنها باشم و مامان جون هم همراهم نباشد و به نوعی نمایش شجاعت می گذاشتم برای خودم اما بعد از رفتن بابا جان نازنینم چنان توان جسمی ام تحلیل رفته است که حتی نمی توانم به هیچ کدام از موارد بالا فکر بکنم بماند...

با اصرار مامان جون که برایم بعد از دو ماه وقت گرفته بود حاضر شدم که بروم دندانپزشکی و وقتی هم که رسیدم به منشی گفتم که من به تازگی پدرم را از دست داده ام و آستانه ی تحمل دردم به شدت پایین آمده است و نگرانم که نتوانم تحمل کنم و مانع کار دکتر و اذیت ایشان بشوم و خوب منشی هم پس از صحبت با دکتر یک قرص خواب آور برایم تجویز کرد و من بعد از خوردن قرص و بعد هم بی حسی دندان تنها یک چشمم باز می ماند همان سمتی که بی حس نشده بود دکتر با من بر خلاف بیماران دیگرش برخورد بسیار خوبی داشت و مدام می پرسید که می توانم ادامه بدهم یا نه کارش را خیلی سریع انجام داد و پر کردن یک دندانم تنها 10 دقیقه طول کشید همه چیز عالی بود به غیر از قسمتی که الان برایتان تعریف می کنم :قبل از من بیمار دکتر پیرمردی بود که تمام دندانهایش مصنوعی بود و لثه هایش را زخمی کرده بود و دکتر بدون دستکش دندانهایش را در می اورد برایش سنباده می کشید با دست روی لثه ها می کشید تا ببیند کجاها زخمی شده و بعد دندان ها را می شست و دوباره توی دهان پیرمرد می گذاشت و تا فاصله ای که دست هایش خشک شوند یعنی با دستهای خیس آمد و آمپول بی حسی مرا زد و یکبار دیگر هم آمد و چک کرد که بی حس شده یا نه  تا یک هفته سعی می کردم به بوی دستهایش و تصور اینکه انگار دندانهای مصنوعی پیرمرد را توی حلق من فرو می برند هیچ توجهی نشان ندهم ...

امیر حسام نازنینم شما را هم بردیم دندانپزشکی و دندانهایت را چک کردیم چند تایی نیاز به درست شدن دارد   اما آنچه که مرا به شدت خوشحال می کند وخستگی ام را در می برد شجاعت تو در مطب دندانپزشکی است وقتی که دستهایت را زده بودی به پشتت و جلوتر از من و از سر کنجکاوی به سمت دکتر می دویدی تا زودتر روی آن صندلی ها بنشینی و به گریه ی بچه های دیگر هیچ توجهی نشان نمی دادی و می خندیدی و مانند بزرگتر ها مشغول ورق زدن مجله و یا گپ زدن با همه بودی و بعد هم از دکتر که بچه ها خاله صدایش می زدند و دندانپزشک مخصوص بچه ها بود یک آینه ی دندان و همینطور برچسب های ماشین جایزه گرفتی و از آن بهتر هم اینکه خانم دکتر گفت من بچه ای در این سن و به این خوبی تا به حال ندیده بودم و چرا نمی ترسد و من هم با افتخار توضیح دادم که توی خانه با هم دندانپزشک بازی میکنیم و به همین خاطر این جایزه را گرفتیم که خانوم دکتر گفت نیازی به بیهوشی نیست و حالا که اینقدر خوب همکاری میکند گناه دارد که در سن کم بیهوش شود و حالا هم یک بیهوشی کمتر داریم و هم یک هزینه ی کمتر خدایا شکر به خاطر همه چیز خیلی دوستت دارم پسر شجاع من توی خانه مدام با هم دندانپزشک بازی می کنیم و شما پسر نازنینم با هرچه در دست داری از کنترل تلویزیون گرفته تا چوب بستنی و مداد دندانهای مرا درست می کنی و دائم می گویی خهاب شده دوهوس کوام(خراب شده درست کنم) این اولین دندانپزشکی عزیز دردانه ام بود می بوسمت عزیزم خدا را شکر که هر دو خوب از پسش برآمدیم تا خدا برای بعدی هایمان چه رقم بزند...

+ نوشته شده در شنبه بیست و نهم شهریور ۱۳۹۳ ساعت ۲:۱۲ قبل از ظهر توسط مامان |  4 نظر
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)