امیرحسامامیرحسام، تا این لحظه: 12 سال و 17 روز سن داره

تنها برای دل یگانه فرزندم امیر حسام

کودکانه...

1394/1/29 20:30
نویسنده : مامان
49 بازدید
اشتراک گذاری
عزیزم سلام

 

یک کیف و کفش خریده ام که زرشکی است دوستش دارم خیلی تو هم دوستش داری دلبندم . امروز صبح چند دقیقه ای زودتر از من بیدار شدی چشم هایم را که باز کردم کفش های زرشکی ام پایت بود و داشتی با کفش ها راه می رفتی و حرف می زدی بعد دیگر کفش ها را ندیدم بعد از ظهر می خواستم کفش ها را یک بار دیگر پایم کنم هرچه گشتم پیدایشان نکردم توی کمد ها زیر گاز و زیر تخت پشت مبل ها بیرون در ورودی همه جا را گشتم اما خبری از کفش ها نبود گفتم شاید از پنجره پرتشان کرده ای بیرون و شاید باید بروم و محوطه ی ساختمان را بگردم خودم را گذاشتم جایت پسرکم و با خودم گفتم :اگر من امیرحسام بودم با کفش ها چه می کردم و ناگهان فهمیدم  کشوی زیر تختت که کفش های نوزادی ات را تویش گذاشته ایم و هیچ وقت بازش نمی کنیم و باز کردنش برایت خیلی سخت می توانست باشد را باز کردم و لبخندی روی لبهایم جان گرفت تصور اینکه پسرکم به سختی کشوی زیر تختش را بیرون کشیده است و کفش های خوشرنگ مامان را گذاشته است برای روزی که بزرگ شود و آنها بشود اندازه ی پایش و آنها را بپوشد لبخند را تا عمق جانم کشاند دوستت دارم پسر نازنینم همین

+ نوشته شده در شنبه یکم شهریور ۱۳۹۳ ساعت ۲۲:۱۲ بعد از ظهر توسط مامان |  آرشیو نظرات
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)