امیرحسامامیرحسام، تا این لحظه: 12 سال و 17 روز سن داره

تنها برای دل یگانه فرزندم امیر حسام

شیرین زبان من

1394/1/29 19:35
نویسنده : مامان
86 بازدید
اشتراک گذاری
پسرم سلام

 

دقیق نمی دونم از چه زمانی اما یک روز صبح که از خواب بیدار شدی شروع کردی به حرف زدن و تا شب ده ها کلمه ی جدید گفتی و ما فهمیدیم که دیگه وقت حرف زدن پسرکمون رسیده کلماتی که یادم مونده رو برای تو می نویسم تا روزی که بتونیم با هم مرورشون کنیم و غرق لذت بشیم .پسر خوبم فقط این رو بدون که با شنیدن هر کدوم از این کلمه ها ساعت ها خوشحالی کردیم و خندیدیم و دست زدیم و هر کدومشون رو بارها با هم تکرار کردیم و گاهی هم بغض کردیم از قدرت و عظمت خدا و یا اینکه کاش بابا جونش بود و می دید و مثل اون وقتها انقدر می خندید که خنده اش بی صدا می شد و تبدیل می شد به ریسه پسرم خیلی دوست داریم تو امید و انگیزه ی زندگی مایی خیلی از ساعت های شیرین زندگی مون رو مدیون حضور تو و وجود خدایی هستیم که همیشه مراقبمونه و می دونه چه وقتی چه چیزی واسمون بهتره...

کلماتی رو که بلدی و می گی :

بابا-مامان -آب -جیش -دایی -آبی-موش-مو -گوش -پا-دست-چشم-تاب-توپ جوجوو..... خیلی از کلمات رو راحت می گی و چون زیادن همش رو نمی نویسم

و اما کلماتی که کمی اشتباه می گی و بعضی وقت ها اونقدر جدی تلفظشون می کنی که دلمون نمی یاد بخندیم و آونقدر به خودمون فشار میاریم تا حواست پرت بشه و بعد منفجر می شیم و غرق اون همه شیرینی می شیم:

انی (با عرض معذرت):حلیم

ان (می بخشید تو رو خدا):قند

ایی:علی

به ئه:بله

ادی دا :علی جان - عزیزم

آدیداس:علی آقا

دویشت:دوست-گوشت

آبویشت:آبگوشت

نوم نوم:شیر و عسل

پوا:شبکه پویا -پوریا پسر دایی حسین

آبو:ابرو

فس:خداحافظ

آم:سلام

نه نه:حنانه

یی نب:زینب

متا:محمد طه

دایی:چایی

دوغ:نوشابه

مویس:موز

آه اون:آخ جون

اوووآ:هورا

فعلا همینا به ذهنم رسید دوستت دارم پسر نازنین و شیرینم

قسمتی از مکالمات ما با دردانه مان

امیر حسام ساعت 8 صبح روز تعطیل در حالی که چشماش بسته است و خوابه اما گشنه اش شده:ماما نوم نوم

من:علی جان بیداری می شه واسه امیر حسام نوم نوم بیاری

علی جان:آره بیدار بودم چشم الان بعد از چند دقیقه مرضیه جان بیا نوم نوم

من: ممنون عزیزم نوم نوم داغه نه خوبه امیر حسام جان نوم نوم .علی جان ممنون بابت نوم نوم

علی جان :سیر شد

من:آره این نوم نوم خیلی خوبه هم مقویه هم خوب سیرش می کنه بعد هر چی فکر می کنم یادم نمیاد اسم دیگه ی نوم نوم چی بود


امیر حسام:آدیداس

شوهر عمه وقتی تهران بودند:چی پسرم؟

امیر حسام:آدیداس

شوهر عمه:آدیداس کجا رفت

امیر حسام:آدیداس دد

شوهر عمه:آدیداس میاد الان

و من:


یک بازی جدید:دوتا از عروسک ها تو میاری و یکی از اونها به اون یکی در حالی که نازش می کنه می گه نایس نایس(ناز غلیظ) ادی دا(عزیزم)جیش؟اوووآ(هورا) بوچ بوچ (بوس) و بعد هر دوشون رو می بوسی (وقتی میای و می گی جیش داری می گم آفرین که گفتی عزیزم و بعد هم می بوسمت)

پسر عزیزم خیلی دوستت دارم خیلی شیرین زبانی این روزها غرقم در همه ی زیبایی هایی که خدا به تو ارزانی کرده گاهی در سکوت فقط نگاهت می کنم و توی دلم قربان صدقه ات می روم که بازی نازنینت به هم نخورد

 

 

 

 

 

 

+ نوشته شده در شنبه بیست و هشتم تیر ۱۳۹۳ ساعت ۲۰:۹ بعد از ظهر توسط مامان |  آرشیو نظرات
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)