بدون عنوان
پسر نازنینم سلام
رفتیم خانه اسباب بازی بسته بود دلم نیامد برگردیم خانه با هم رفتیم پارک قدم زدیم و بازی کردیم و حرف زدیم مثل دو تا رفیق دو تا دوست خوب بعد هم سوار تاکسی شدیم و رفتیم به نزدیک ترین ایستگاه مترو و قطار سوار شدیم و بی دغدغه و بدون مقصد فقط لذت بردیم و ذوق کردیم بعد هم رفتیم فروشگاه یاس و استخر توپ تا بابا علی جان از شرکت آمد و ما را با خودش آورد خانه خیلی خوش گذشت خدا را شکر دوستت دارم پسر عزیزم ...
+فیلم جشن فارغ التحصیلی را از زور خنده نمیتوانم ببینم خصوصا وقتی که عزیز دردانه ام پشت تریبون از سر و کله مدیر گروه عزیز دارد بالا میرود یا وقتی پشت بلندگو اددد اوووددد میکند یا وقتی توی بغل مجری وول میخورد و با مجری میآید از سن پایین
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی