امیرحسامامیرحسام، تا این لحظه: 12 سال و 17 روز سن داره

تنها برای دل یگانه فرزندم امیر حسام

مهربان خدای من...

1394/1/29 20:16
نویسنده : مامان
43 بازدید
اشتراک گذاری
پسرکم سلام

 

وقتی شب باشدو هوا خنک باشد و آسمان هم پر از ستاره باشد تو باشی و خدا باشد و علی جانت کودکت پشت سرتان نشسته باشد و صدای شیرین آن آن (قان قان)کردنش با ماشین هایش بیاید توی جاده پرنده پر نزند و موسیقی مورد علاقه ات بخواند:ندیدی ماهتاب امشب چه زیباست ندیدی جانم از غم ناشکیباست ...مهربان خدای من نعمت را بر من تمام می کنی...

+خوشبختم خیلی...

+توی خانه نشسته بودیم و حوصله مان سر رفته بود دلمان هوای شهراب و همه ی شلوغی و سر و صدایش را کرد ساعت ۱۰ بود که راه افتادیم و ۲ شب هم رسیدیم و تا ۷ صبح هم دور هم حرف زدیم خوش گذشت خیلی به جز قسمت دلتنگی من برای بابایم که طولی نکشید و سریع خودم را جمع کردم سخت بود اما توانستم فردایش هم تفرش بودیم خانه خاله زهرا دلتنگی خوب خفه ام کرد اما نگذاشتم کسی بفهمد ...

دوستت دارم پسرم توی این سفر تقریبا ندیدمت آنقدر که توی آغوش عموها و پسر عموهایت بودی خدا را شکر...

+ نوشته شده در چهارشنبه پانزدهم مرداد ۱۳۹۳ ساعت ۱:۵۹ قبل از ظهر توسط مامان |  آرشیو نظرات
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)